آزمایشگاه و کله پاچه!
سلام پشمک مامی
خوبی؟ حالت خوبه؟ ببینم اونورا هم یارانه اومده؟!!! اینجا که پدر ما دراومده تو این گرونی و قبض های سنگین!!
امروز خیلی دلم گرفته بود. انگار که واقعاً هیچکس رو ندارم تو این دنیا!!!ولی وقتی به تو فکر می کنم امیدوار می شم چون می دونم وقتی بیای دیگه تنها نیستم و همیشه پیشمی. ایشاا... دیروز رفتم آزمایش خون دادم واسه چکاپ. ١٢ ساعت ناشتا بودم و حالم خیلی بهم می خورد از گشنگی ولی وقتی به کله پاچه و زبانی که بابی جون خریده بود واسه صبحانه فکر می کردم آروم می شدم آخه من زبان خیلی دوست دارم. خلاصه آزمایش دادم و بدو بدو رفتم خونه . دیگه داشتم از گشنگی غش می کردم. دیدم بابی جون سفره رو چیده و کله پاچه هم رو گاز داره قل قل می کنه . نشستم سر سفره و بابی جون سهم منو ریخت تو ظرف. منم دولوپی افتادم به جونش آی خوردم!!!
جات خالی!البته تو هم بی فیض نموندیا ناقلا به تو هم می رسید مگه نه!!؟ خلاصه در حد انفجار خوردم و سیر که شدم از بابی جون یه تشکر جانانه به خاطر صبحونه مشتیش کردم.
بعد با هم یه چایی خوردیم.
مامی و بابی خیلی دوست دارن ملوسکم عاشقتن