جشن تولد زنبوري عرفان جونم
پسر گلم ايشاا... صد ساله شي
تو خونه ني ني كوچولو مهموني تولده ني ني خودش نمي دونه جشن تولدش شده
تولدت مبارك تولدت مبارك
سلام به همه ني ني وبلاگي ها و دوستايي كه هميشه ما رو شرمنده محبت هاشون مي كنن. من بازم با تاخير خدمتتون رسيدم با اينكه خيلي دوست داشتم گزارش تولد عرفانيم رو زودتر براتون بذارم ولي نشد.
حالا هم اومدم با كلي عكساي قشنگ از اولين سال تولد ميوه زندگيمون يعني آقا گل پسرم عرفان.
راستش اول ميخواستم چون كه عرفاني كوچولوست و زياد متوجه نمي شه كه تولد يعني چي!! يه جشن مختصري بين خودمون بگيريم البته خونه بابا جون اينا. ولي خوب با خودم گفتم كه سال اول تولد قند عسلمه و دوست دارم همه فاميلو دور هم جمع كنم و يه شب به ياد موندني براي همه باشه. بعد از مذاكره با بابي محمد تصميم بر اين شد كه جشن عرفاني رو مفصل تر بگيريم .
من از يك ماه مونده به تولد عرفاني شروع كردم به تداركات جشن و طراحي كارت دعوت و تزئينات تولد و هديه مهمونا و بچه ها و ... كلي براي خودم به قول همكارام كار درست كردم و خدا رو شكر با برنامه ريزي و همفكري و كمك خواهرام و دوستانم نرگس جون و تانيا جون بالاخره همه چيز واسه روز جشن آمده شد. كيك زنبوري- كارت زنبوري- تم زنبوري – لباس زنبوري- تزيينات زنبوري
كارت هاي دعوت رو كه خاله جون سهيلا طراحي كرده بود و داديم چاپ شد و كارت شام رو هم خودم درست كردم و با گيره به هر كارت دعوت يكي چسبوندم.
پاكت ها رو هم خودم طراحي كردم و خيلي خوشگل شد. براي بچه ها هم كادو خريد ه بودم كه شامل عروسك و ماشين و لوازم التحرير بود و اونارو كادو كردم تا به همراه يك آبنبات چوبي و يه بادكنك و يه كلاه تولد به هر كدوم از بچه ها بديم. نا گفته نماند كه كلاه هاي تولد رو هم با كمك خاله جوني ها درست كرديم.
تزيين اتاق تولد هم با كمك خاله سهيلا در شب قبل تولد انجام شد.
قرار شد مهمونا از ساعت 6 بياين به صرف شير كاكائوي داغ و ميوه و شيريني و مراسم بزن و بكوب و بعد از شام هم مراسم تولد باشه تا همه خانوما و آقايون دور هم جمع باشن. شام هم جاتون خالي قرار شد جوجه كباب خونگي باشه با سوپ و مخلفاتش كه زحمتشو خاله زهرا كشيده بود. ( دستش درد نكنه) و دسر كه خودم درست كرده بوم. نزديك 60 نفر مهمون داشتيم و كلي به همه خوش گذشت. البته عرفاني يه كم حال نداشت و بي حوصله بود چون بازم داشت دندون در مياورد!!
آقايون واسه شام پايين خونه دايي مسعود اينا بودن و بعد از شام اومدن بالا تا مراسم تولد شروع بشه. همه جمع شدن و من با پخش موزيك با كيك وارد اتاق شدم و همه دست زدن. شمع كيك كه روشن بود. منم عرفانو بغل كردم و داشتم آماده فوت كردن شمع مي شدم كه عرشيا پسر دايي ناقلا به من و عرفاني مهلت نداد و زودي شمع رو فوت كرد و همه هم خنديدن و دست زدند.
بعد مراسم نور افشاني و فشفشه بازي بچه ها شروع شد و عرفانيم هم از ديدن فشفه ها ذوق كرده بود و مي خواست كه اونارو بگيره. بچه ها هم كه تو صف فشفشه بودن ولي انگاري فشفشه ها نم داشتن و روشن نشده خاموش مي شدن و عرشيا هم كه دست بردار نبود و هي مي گفت به من فشفشه. منم داشتم از خجالت پيش مهمونا آب مي شدم و از اينكه فشفشه ها اينجوري از آب در اومد كلي ناراحت شدم ولي چه ميشه كرد من كه تو بسته بندي اونا نبودم كه!!!
بابي محمدم اومد نشست پيشمونو با هم كيك رو بريديم و همه دست زدن و كيك رو بردن تا تقسيم كنند. بعد از مراسم كيك خورون نوبت كادوها شد. دست همه مهون ها درد نكنه كه ما رو شرمنده كردن. عرفانيم كلي پول جمع كرد و كلي هم كادوهاي خوشگل.
من و بابي محمد هم براي عرفاني يه تاب كادو گرفتيم تا تو خونه تاب بازي كنه. آخه تاب رو خيلي دوست داره. هديه مخصوص من هم يه كليپ تصويري از قبل از تولد عرفاني (سونوگرافي) و سيسمونيش و اتاقش و عكسهاي عرفاني ازبدو تولد و اتاق عمل تا الان كه يك سالش شده بود كه درست كرده بودم و آخر كليپم كارت دعوت تولدش و كيك تولدش رو گذاشتم . اميدوارم وقتي بزرگ شد براش يه يادگاري به ياد موندني باشه از طرف من .منم كليپ رو وقتي همه مهمونا جمع بودن براشون پخش كردم و همه با اشتياق نگاه كردن و كلي استقبال كردن از اين طرح من و منم خيلي خوشحال شدم.
مامان جوني هم دستش درد نكنه يه دوچرخه واسه عرفاني خريده بود كه عرفاني همين كه ديد هي سعي مي كرد بره بالا . منم بغلش كردم و نشست رو زينش و فرمانشو گرفت و هي تكون تكون مي داد و كلي ذوق مي كرد.
بعد از مراسم كادو باز كنون كمي هم آقايون رقصيدن و كلي خنديدم و عكساي يادگاري هم انداختيم.
آخر جشن كه شد من يه نفس راحتي كشيدم و خدا رو شكر كردم كه همه چيز به خوبي و خوشي تموم شد . انگار يه كوهي رو از پشتم برداشتن. كلي احساس سبكي كردم. اميدوارم كه سال ديگه كه گل پسري بزرگتر مي شه بتونم يه جشن تولدي بهتر از امسال براش بگيرم كه به خودشم خوش بگذره و واسش خاطره بشه. ان شاء ا....
عرفان زنبوري
كادوي مامي و بابي به عرفان گل پسرمون
عرفاني با كلي كادوهاي رنگارنگ
عرفاني با داداش عرشيا( پسر دايي جون)