پسر گلم ناز شده * يه تيكه ماه شده * بهش بگين ماشاا... * چشم نخوره ايشاا...
با سلام به همه ني ني وبلاگي ها و ني ني نازا
بازم بعد از مدتها بالاخره تونستم بيام و براتون مطلب بذارم. از اينكه تو اين مدت همش به ما سر زدين و از وبلاگ ني ني مون بازديد كردين ممنونم. ما خيلي دوستتون داريم و هميشه شرمنده محبتهاتون هستيم.
9 ماهگي و 10 ماهگي عرفان چولولوم
فرشته كوچولوي ما هزار ماشاا... روز به روز شيطونتر ميشه و شيرين تر. عرفانيم كم كم داره سعي مي كنه حرف بزنه و يه چيزايي بگه و من خيلي خوشحالم. به من مي گه ماماما به بابيش مي گه بابابا . وقتي هم سرحال باشه يا موقع بازي كردنش باشه با خودش حرف مي زنه و مي گه هيش هيش هيش. جيز جيز جيز رو هم يادگرفته .
وقتي مي خواد شلوغ كاري بكنه و به چيزي دست بزنه ، بهش مي گم جيز جيز و اونم مي خنده و فكر مي كنه يه بازيه و وقتي به جيز دست مي زنه آروم مي زنم رو دستش و مي گم: مگه من نگفتم اين جيزه دست نزن و اون بازم با اون دندوناي صدفيش غش غش مي خنده !!
جالبيش اينجاس كه ني ني نازم بد جوري چاي خوره و وقتي ما داريم چاي مي خوريم و اون مي بينه نفس زنان و با سرعت نور مياد طرفمون تا فنجونو بگيره و هي دهنشو وا مي كنه و فنجونو گاز مي گيره ! منم سريع تو شيشش كمي چاي كمرنگ با قند ميريزم و تندي مي دم بهش و اونم قورت قورت مي خوره تا اينكه راحت مي شه.
وقتايي كه مي ريم خونه باباجون اينا خودشو ميندازه بغل مامان جون و باباجون و وقتي خاله هاشو مي بينه و اونا صداش مي زنن ذوق مي كنه و مچسبه از من و ازم بالا ميره و جيغ مي زنه .
عزيز دلم تاب بازي رو خيلي دوست داره و وقتايي كه سوار تاب مي شه با خودش آواز مي خونه ! منم ايشاا... مي خوام براش يكي بخرم تا تو خونه تاب بازي كنه ومشغول بشه.
عرفاني سه تا دندون ديگه هم درآورده يعني 3 تا بالا و 3 تا پايين و كم كم مي تونه از غذاهاي خودمون بخوره. علاوه بر اسباب بازياش تازه مامانيشم خوب گاز گازي مي كنه و وقتي بغلمه كتفمو همچين گاز مي گيره كه جيغم مي ره هوا!!!
آقا گل پسري صبحام كه از خواب پا مي شه كه بره مهد يه راست مي ره سراغه اسباب بازياش و من با صداي بازي كردن عرفان از خواب پا مي شم. پسري مون سحر خيزه و ما ديگه احتياجي به كوك ساعت نداريم.
خدا رو شكر مي كنيم كه عرفاني رو داريم و از تنهايي دراومديم . آقا قند عسلم بعضي وقتا يه اداهايي در مياره و كارايي مي كنه كه منو بابي جونش از خنده روده بر مي شيم. با عرفاني لحظات خوشي رو تو زندگي مون داريم و اونو با يك دنيا عوض نمي كنيم. عروسكم به مهدشم خوب عادت كرده و من ديگه بدون استرس مي رم سر كار.
خدايا شكرت ، بالاخره ماشين خريديم، هورااا
بالاخره با قدم آقا گل پسريمون يه ماشين خريديم و از همه سختيهاي بي ماشيني راحت شديم و همگي خيلي خوشحاليم. عرفاني كه ديگه نگو . وقتي مي شينيم تو ماشين مي پره پشت فرمون و تند تند فرمونو بازي مي ده و مي گه نان نان و بعد با كف دستش هي مي زنه رو بوق و مي خنده و سرپا كه از فرمون گرفته هي خودشو تكون مي ده از اينور به اونور. گاهي هم مي شينه بغل بابي جونش و رانندگي مي كنه! خدا خوب پدر و پسر و با هم جور كرده ! هر دو عشق ماشين و دوچرخه ، دردري و عاشق طبيعت.
مسافرت سه تايي با نان نانمون
اولين مسافرتمونو بالاخره قسمت شد با عرفاني و با ماشين خودمون بريم روستاي برندق از توابع خلخال. البته تو سفر تنها نبوديم و خاله جونا و مامان جون و دايي جون عرفاني و خاله زهرا اينا هم بودن . جاتون خالي خيلي خوش گذشت و عرفاني هم كه ديگه خيلي ذوق كرده بود. مسيرمون پر از مناظر سر سبز و قشنگ مثل جاده طارم بود و هي بالا و پايين مي رفتيم و پيچ ها رو رد مي كرديم. واقعا مثل بهشت بود. تو برندق يه فاميل خيلي دور بابا جون هست كه ما يه چند روي مزاحمشون شديم و خيلي بهشون زخمت داديم. يه روزم با هم رفتيم جنگل و عصرونه برديم. تو اونجا يه رودخونه قشنگ بود كه صحنه جالب رو بوجود آورده بود تو وسط جنگل و خوراك بابي محمد بود واسه عكاسي و تا دلش خواست عكس گرفت و بعد هم عرفاني رو برديم دم رودخونه. نمي دونين چيكار مي كرد وقتي بغل باباش بود. رودخونه رو كه مي ديد تند تند پا مي زد و مي خواست بره توش. بابي عرفاني هم پاهاي عرفاني رو گذاشت تو آب و جوجه نوك طلا هم تند تند تو آب پا مي زد و آب و به اطراف مي پاشيد و جيغ ميزد و ذوق مي كرد و همه از ديدن اين صحنه غش غش مي خنديدن. خلاصه با كلي خاطره خوش از اونجا برگشتيم زنجان و دو هفته بعدشم دومين مسافرتمونو رقتيم. اول رفتيم قم خونه آقا جون اينا و بعد از اونجا رفتيم خونه خاله اقدس اينا تو بوئين زهرا. آخه عروسي دختر خاله فريده بود. جاتون خالي اونجا هم به همه خيلي خوش گذشت.
اين روزا همش فكرم مشغول تولد عرفانيه و دارم برنامه ريزي مي كنم كه يه تولد شاد و به ياد ماندني براي گل پسرمون بگيريم ان شاا... . اگه خدا بخواد كلي مهمون داريم و مي خوايم كه به همه خوش بگذره و يه خاطره خوشي رو تو ذهن همه ثبت بكنيم.
تا يك سالگي عرفان و گزارش مفصلي از تولدش همتونو به خدا مي سپارم.
به اميد ديدار
الو كردن عرفاني
پنكه بازي عرفاني
عش هندونه عرفاني
روروك نوردي عرفاني
گريه عرفاني
تمرين راه رفتن عرفاني
عرفان پهلووون
نان نان سواري عرفاني