عرفان کوچولویی سه و نیم ماهه شد
امروز جوجه نوک طلای مامی سه و نیم ماهه شد و من خیلی خوشحالم که نی نی گولومون روز به روز بزرگتر و به قول همه ماشاا... خوشگلتر و خوردنی تر می شه. خدا برای من و بابی جونش نگهش داره.
این روزا عرفانی علاوه بر خندیدن و بازیگوشیاش و اقون بقون کردنش چند تا کار جدید دیگه هم انجام میده.
وقتایی که کار دارم و عرفانی رو میذارم تو جاش تا بازی کنه میام می بینم که اونقدر وول خورده که سرش از بالش افتاده پائین و گاهی بقدری دست و پا میزنه که کلاٌ تو جاش نسبت به بالشش افقی می شه!!! و همین جور به راهش ادامه میده.
دیگه اینکه عرفانی گل پسرم داره با دستاش کم کم یه چیزایی رو می گیره قربونش برم الهی!
با اون دستای خوشمزش بلوز منو وقتایی که شیر می خوره سفت می چسبه و می کشه و وقتایی هم که بغلش می کنم از موهام می گیره!!!
بعضی وقتام چنان به آدم زل می زنه و یه صداهایی در میاره و یه چیزایی می گه که من نمی فهمم. انگاری داره باهام حرف می زنه ولی حیف که ترجمش نمی شه کرد!
امسال خیلی سال خوبی برای من و بابی بود چون با اومدن عرفان به زندگیمون واقعاٌ خدا برکت رو بر ما تموم کرد و موش توپولیمون خیلی پاقدم خوبی برامون داشت.
من به اونایی که از خرج و مخارج بچه می ترسن و واسه آوردن بچه دو دل هستن می گم که واقعاٌ بچه روزیش رو با خودش میاره و باور کنید که " خدا واقعاٌ روزی رسونه"
پس به خدا توکل کنید و لذت و شیرینی داشتن یه فرشته کوچولوی ناز رو از خودتون دریغ نکنین!!