ني ني ناز مامي ني ني ناز مامي ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

ني ني ناز مامي از راه رسید!! هوراااااااا

ختنه کنون و واکسن زنون عرفانی

1390/12/14 15:40
نویسنده : مامي فریبا
2,207 بازدید
اشتراک گذاری

 

niniweblog.com

niniweblog.comبالاخره روز موعود فرارسید. روزی که گل پسرم باید ختنه می شد. من خیلی استرس داشتم. آخه دلم نمیومد عرفانی رو اوف کنیم آخه خیلی کوچولیه و گناه داشت. ولی مامانم گفت الان وقتشه و اگه بزرگتر بشه غلت می زنه و بیشتر براش سخت می شه. منم به ناچار رضایت دادم. 

 niniweblog.comگل پسری رو آماده کردیم و با مامان جون و بابی جون رفتیم ختنه کنون رو به جا بیاریم. وقتی رسیدیم مطب دکتر من استرسم بیشتر شد. نوبتمون که شد رفتیم تو و عملیات شروع شد. اول دکتر آمپول بی حسی زد به عرفانی من ندیدم ولی صدای گریشو شنیدم. آخه مامانم نذاشت تو اتاق بمونم و گفت تو نبین برو بیرون. منم تا نزدیکی در اتاق رفتم ولی بیرون نرفتم .niniweblog.com

niniweblog.comبعد بابی جون نی نی که رفت پاهاشو نگه داره تا دکتر کارشو شروع کنه صدای گریه عرفان رفت هوا اونقدر که نفسش داشت بند میومد . گفتم خدایا این دیگه چیه آخه!!!! بچه بیچاره زجر می کشه . منم گریم گرفته بود و هی از استرسم تند تند قدم می زدم که یه دفعه صدای دکترو شنیدم که گفت:                 niniweblog.comمبارکه کوچولو . به جمع مسلمونا خوش اومدی. niniweblog.com

niniweblog.comوای انگار آب یخ ریختن رو سرم. بالاخره تموم شد و رفتیم خونه.

niniweblog.comچند روز بعد از ختنه کنونم باید واکسنهای ماه دوم عرفان گل پسرو می زدیم . niniweblog.comتازه از فکر ختنه راحت شده بودم که این یکی از راه رسید. صبح روز سوم آذر بود که عرفانی رو بردیم درمانگاه و اون واکسنهای وحشتناک رو زدیم. بیچاره عرفانم بازم از گریش رفت هوا .

niniweblog.com

niniweblog.comپاهاشو که تکون می داد بدتر گریه می کرد آخه به روی هر دو پاش واکسن زدن.

منم شیرش دادم تا آروم بشه. رفتیم خونه و از وقتی رسیدیم عرفانو تو بغلم چرخوندم تا شب . دیگه دستام داشت میوفتاد . اون روز شدیداٌ تب کرد و منم داروشو سر ساعت باید میدادم تا تبش بیشتر نشه و بالاخره صبح شد و خدا رو شکر عرفانی تبش پایین اومده بود و منم یه نفس راحت کشیدم .

m

                                                        hg

                     niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

فرنوش و فتانه
24 بهمن 90 1:04
وای چه مامان با سلیقه ای!!!!!!!!!!!!!! عزیزم نی نیتون خیلی خوشکله..
نرگس
2 اسفند 90 8:32
سلام عرفان جون خاله. فدات شم خیلی دردت گرفت؟؟ عوضش کلی بزرگ شدی ...
مامان سوگل
26 اسفند 90 1:39
الهی بمیرم مامی عرفانی، من پسر ندارم ولی دو تا خواهرم پسر دارن و میدونم چه زجری کشیدی ولی خب مرد شدن پسر خوشملتون مبارک باشه، به سلامتی ایشالا عروسیشو جشن بگیرید
مامان سوگل
26 اسفند 90 1:39
راستی با افتخار لینکتون کردیم