صبح بخير گل پسرم

سلام دلبند مامان. خوبي گلم؟ اوضاع چطوره؟‌ديگه داري كم كم بزرگ تر مي شي و فكر كنم جات هم داره واسط تنگ ميشه!آخي  الهي.  ماماني اين چند مدت كه مطلب نتونستم بذارم يه كمي سرم شلوغ بود. يكي از عزيزترين كسامونو يعني شوهر خاله رو( عباس آقا) از دست داديم. خيلي واسمون دردناك بود. بيچاره 2 ماه تو بيمارستان عذاب كشيد.خدا بيامرزدش. روحش شاد.(فاتحه)

اين روزا حالمون خوش نيست. همه تو شوكن. مخصوصاً مامان جون فرح چون يه مدتي شوهر خاله خونه مامانينا بود اون مثل يه بچه از نظر تغذيه خيلي بهش مي رسيد . من كه سر خاك نرفتم يعني نذاشتن كه برم . به خاطر شرايطم. گفتن خوب نيست برام. ولي ميگن مامان جون خيلي زجه مي زده سر خاك. باباجونم مي گفت كه بقدري آدم اومده بودن سر خاك كه تو عمرم نديده بودم. نور به قبرش بباره آدم خوب و بي آزاري بود. ( عباس آقا) 

بعدم مامانيت مشغول خريد سيسمونيه و اين روزا سرگرم خريدم. قربونش برم من . نمي دوني ماماني چه چيزاي هوشگلي برات خريده. اميدوارم وقتي قدم هاي نازتو تو زندگي من و بابي و رو چشمامون مي ذاري از خريدامون خوشت بياد و وسايلتو بپسندي. دست باباجون هم خيلي خيلي درد نكنه كه واقعا ما رو بابت سيسموني شرمنده كرده .

خلاصه مامي جونت هر چي رو كه مي بينه دلش مي خواد واسط بخره نباتم. ولي خوب جاي ما هم كوچيكه و بايد به اندازه خريد كنم تا توي اتاق خواب جا بشه. آخه مي دوني من و بابي تصميم گرفتيم تختمونو جمع كنيم و اتاق خوابو واسه ورود گل پسرمون آماده كنيم.واي كه دلم داره واسه اومدنت لحظه شماري مي كنه همينطور واسه چيدن وسايلات و تزئين اتاقت عسلكم.

    بابي جونت هم كه دلش داره واسط غش مي ره و هي مي گه ني ني مون بياد سه تا دوچرخه مي خريم و با هم مي ريم گردش و تفريح... ماشين مي خريم و سه تايي مي ريم مسافرت...منم با شوخي مي گم شايد اصلاً گل پسرمون  با فراري بياد اونم زرد قناريش     بابي جونتم قاه قاه ميخنده. آخه مي دوني بابيت خيلي عشق ماشينه. خودت مياي مي بيني. تازه عشقاي ديگه هم داره: دوچرخه ، موتور، عكاسي، كوهنوردي و ...

مي بيني گلم هنوز هيچي نشده بابي جونت شلوارش چند تا شده

خوب نانازم مواظب خودت باش خوب بخور و بخواب تا توپولي بشي بعد بيا من تو رو بخورم